روش بررسی گزارش های تاریخی
باید در بررسی روایت های تاریخی، این نکات را در نظر داشت:
- ۱. همة منابع نخستین در اختیار نویسندگان کتاب هایی، همچون «ارشاد» و. .. نبوده است.
- ۲. چه بسا اگر به متنی هم دسترسی داشته اند، هنگام نگارش از مراجعه به آن غفلت ورزیده اند.
- ۳. مرحوم مفید در ارشاد و نیز دیگران، از شیوة گزینشی استفاده کرده اند؛ یعنی روایت هایی را برگزیده اند که هم آنها را مهم می دانسته اند و هم از راوی یا راویان نخستین، سند داشته اند؛ پس صرف نیامدن یک گزارش در کتاب هایی، مثل ارشاد و. .. دلیل بر سستی آن گزارش نخواهد بود.
پیام رسانی در گذشته های دور
حال می بایست برای فهم صحیحی از سرعت حرکت کاروان، به معرفی مفهومی، به نام برید پرداخت. یکی از راه های پیام رسانی در صدر اسلام، استفاده از اسب سوارانی چالاک و تیزپا به نام برید بوده است.
برید و چاپار سرعت خیره کننده و شگفت آوری داشته، به گونه ای که گفته اند، هیچ جنبنده ای از آن سریع تر حرکت نمی کرده تا آنجا که دُرنا نیز نمی تواند به سرعت چاپارها حرکت کند و اگر این، گفته ای اغراق آمیز باشد، مسلّم است که کسی نمی تواند به سرعت چاپارها مسافرت کند.
نمونه هایی از سرعت سیر در مسافرت های گذشته
کاروان های همراه مسافر و بار، حتّی با مرکب های غیربرید، مسیرهای طولانی تری را در یک روز طیّ می کرده اند.
بسیاری از مورّخان نوشته اند: «حضرت سیّدالشّهدا(ع)، به همراه اهل بیت(ع) و یارانش، روز یکشنبه 28 رجب سال شصت هجری، از مدینه خارج و در شب جمعه، سوم شعبان، وارد مکّه شدند.»1 همین طور گفته اند: «فاصلة این دو شهر، هشتاد و شش فرسنگ بوده»2 و نیز نوشته اند: «بین این دو مکان مبارک، ده منزل قرار داشته است.»3 آن گونه که از سفرنامة رفعت پاشا برمی آید، او این راه را در چهارده روز پیموده است.4 روشن است طی کردن مسیری که به صورت معمولی، حدّاقل ده روز وقت می طلبد، در مدّت چهار یا پنج روز، به دلیل در امان ماندن از یزیدیان و فرار از بیعت بوده است.
نویسنده، در ادامه برای تقطیع زمان ها و دست یابی منطقی به زمان چهل روزة بعد از دهم محرّم 61 هجری تا بیستم صفر، به تقطیع فواصل مکانی می پردازد. به این صورت که:
- ۱. مدّت سفر از کربلا تا کوفه؛
- ۲. مدّت اقامت در کوفه؛
- ۳. مدّت سفر از کوفه تا «دمشق(شام)»؛
- ۴. مدّت توقف در دمشق؛
- ۵. مدّت سفر از دمشق تا کربلا؛
- ۶. مدّت سفر از کربلا تا کوفه.
اهل بیت(ع) را بعد ازظهر روز یازدهم محرّم، از کربلا به سمت کوفه حرکت دادند.5 مرحوم مفید می فرماید: «فردای روزی که سر مقدّس را به کوفه وارد کردند، کاروان اهل بیت(ع) به آن شهر رسیدند.»6
کاروان هنگامی که به دروازة کوفه رسید، دروازة شهررا بسته دید.
اکنون به سخنان شیخ مفید برمی گردیم که فرمود: «فردای روز ورود سر مبارک به کوفه، اسیران را وارد کوفه نموده و در مجلس ابن زیاد حاضر ساختند.» بنابراین تاریخ ورود آل الله(ع) به شهر کوفه، روز دوازدهم بوده است.
مدّت توقّف آل الله(ع) در شهر کوفه
پیش تر اثبات کردیم که روز ورود اسیران به کوفه، روز دوازدهم محرّم بوده است و در وضعیتی که با توجّه به زندانی بودن آل الله(ع) و ندامت مردم کوفه، هر آن احتمال برپایی انقلاب و شورشی مردمی می رود، بسیار طبیعی است که ابن زیاد برای حرکت دادن اسیران و سرهای شهیدان عجله داشته باشد. حال اگر این حقیقت را اضافه کنید به اینکه هیچ مدرک معتبری نداریم که اهل بیت(ع) را حدّاکثر بعد از بیستم محرّم هم در کوفه نگاه داشته باشند، پس باید زمان خروج آل الله(ع) را بین هجدهم7 تا حدّاکثر بیستم8 محرّم دانست.
مدّت سفر از کوفه تا دمشق(شام)
قبل از پرداختن به مدّت زمان سیر کوفه تا شام، به بیان شیخ مفید9 مبنی بر اینکه سرهای شهدا زودتر از کاروان به شام فرستاده شده است، پاسخ داده می شود. وی می گوید: با مراجعه به تاریخ درمی یابیم که در مسیر کوفه به دمشق، سرهای شهیدان همراه با کاروان اسیران حرکت داده می شده؛ بلکه از برخی منابع معتبر برداشت می شود که از همان هنگام حرکت از کوفه نیز به همراه هم بوده اند.10
در مورد نوع مرکب کاروان دو نظریّه مطرح است. دیدگاه نخست، نظر مرحوم عمادالدّین طبری11 است که کاروان اهل بیت(ع) با چارپایان خود، کوفه تا شام را سفر کردند و دیدگاه دوم که به نظر صحیح تر است، نظر مرحوم آیت الله قاضی است که مرکب آنها را همان مرکب برید می داند.12 روشن است که کوفیان فاتح! می خواستند هرچه زودتر به دمشق برسند و این خبر مسرّت آور! را به یزید پلید برسانند؛ به علاوه، چون احتمال شورش هم داده می شد، از این رو باید اسیران را بر مرکب هایی سوار می کردند که بتوانند در موقع لزوم، از معرکه فرار کنند.
دربارة مسیرکاروان باید گفت: در هیچ مدرک معتبری، مسیر دقیق حرکت قافلة اسیران تبیین و ترسیم نشده است، امّا باید این نکات مهم را نیز از نظر دور نداشت:
سرهای مقدّس شهیدان، همسفر اسیران بوده است و در برخی از شهرها، مکان هایی به نام «مشهد رأس الحسین(ع)» مشاهده می شود و این تسمیه از آن روست که در مسیر حرکت، مدّتی سر مقدّس در آنجا قرار داشته و چه بسا، کرامتی از آن ظاهر شده است. در نتیجه باید اعتراف کنیم که قافلة اسیران نیز از این شهرها عبور کرده اند.
با در نظر گرفتن مخالفت هایی که با حکومت یزید شروع شده بود، تغییر مسیر دادن و گاهی از بیراهه رفتن، قابل توجیه است.
ما هرگز نمی توانیم با گزارش هایی که مبتنی بر توقّف کاروان در بین راه، بیش از آنچه برای استراحت نیاز بوده، موافقت کنیم، زیرا؛
- ۱. در هیچ منبع کاملاً معتبری، به آن اشاره نشده است؛
- ۲. عجلة دشمن برای رسیدن به دمشق، بسیار طبیعی و قابل توجیه است؛
- ۳. مهم تر اینکه؛ باید حرکت قافله را به گونه ای ترسیم کرد که آنها روز اوّل صفر در دمشق حاضر باشند.
مدّت توقّف در دمشق
محبوس بودن اهل بیت(ع) برای مدّتی در خرابه یا زندانی که آنان را از سرما و گرما محفوظ نمی داشت، مسلّم است.13
آنگاه که یزید پلید از شعله ور شدن آتش خشم مردم و تزلزل ارکان حکومت نامشروعش هراسان شد، دستور داد اهل بیت(ع) را از زندان آزاد کنند و در بخشی از کاخ خود استقرار دهند.14
تمام مدّت اقامت آن بزرگواران در شهر دمشق، شش یا هفت روز بیشتر نبوده است و آنان حدّاکثر هشتم صفر، آنجا را ترک کرده اند.
جابر اوّلین زائر حسینی
اصل تحقّق زیارت جابر مسلّم است؛ برخلاف سیّدبن طاووس که می فرماید: «چگونه ممکن است جابر پس از گذشتن مدّتی که خبر شهادت به مدینه رسیده است، از آنجا حرکت کند و این مسیر طولانی را طی کند و در روز اربعین در کربلا باشد؟»15
در پاسخ به این استبعاد سیّد باید گفت:
اولاً: جناب جابر از دوستداران مخلص اهل بیت(ع) بوده و طبیعی است در همان روزهای نخستین، با توجّه به گزارش های غیررسمی (که به آن اشاره کردیم) جزو گروهی باشد که از ماجرا آگاه شده و بار سفر را بسته باشد. در این صورت، زمان برای رسیدن به کربلا، بسیار زیاد است؛
ثانیاً: گفتیم پیک رسمی دستور داشت خود را سریع به مدینه برساند، پس حتّی اگر جابر پس از انتشار خبر به صورت رسمی هم حرکت کرده باشد، باز به خوبی می توانست به کربلا برسد؛
ثالثاً: حتّی اگر بر فرض بپذیریم پیک، بیست و چهار روز پس از شهادت، به مدینه رسید و بر فرض، بپذیریم که جابر تا آن موقع حرکت نکرده باشد، باز پیمودن مسیر حدود بیست مرحله ای، در حدود چهارده روز، در آن زمان، امری مرسوم بوده و ابداً بعید نیست.
نکتة مهم این است که باید راز زیارت اربعین را تأکید امام سجّاد(ع) و کاروان اهل بیت(ع) بر آن دانسته نه تأسّی به اوّلین زائرحسینی که جابر باشد.
مدّت سفر از دمشق تا کربلا
کاروان اهل بیت(ع) پس از توقّف حدّاکثر هفت روزه در دمشق و آزاد شدن از قید اسارت، به همراهی نعمان بن بشیر به سوی مدینة الرّسول(ص) حرکت کردند.16
طول مسیر دمشق مدینه
با نگاهی به نقشه پی می بریم که راه مستقیم شام (سوریه) به حجاز (عربستان)، هرگز از «عراق» عبور نمی کند و این دو مسیر قدر مشترکی ندارند که با دوراهی از یکدیگر جدا شوند؛ ولی در عین حال باید در نظر داشت که اگر کسی به قصد حجاز و شهر مدینه از دمشق خارج شد و مقدار زیادی هم سیر کرد، ولی بعد تصمیم او عوض شد و خواست به عراق و شهر کربلا برود، به طور قطع این شخص مجبور نیست، همة مسیر را دوباره برگردد و از دمشق به عراق برود.
جمع بندی گزارش ها دربارة مسیر دمشق (شام) تا مدینه
دربارة مسیر شام تا مدینه هفت دسته روایت و گزارش متفاوت وارد شده که جمع بندی آنها به این صورت است:
از آنجا که دستة اوّل دربارة همة حوادث و وقایع بین راه و نیز تاریخ ورود به مدینه سکوت می کنند، پس هیچ گونه تعارضی با بقیة روایات ندارند.
از دستة دوم روایات استفاده می شود که آل الله(ع) روز بیستم صفر وارد شهر مدینه شده اند. نهایت این است که در کلام این دو بزرگوار، دو احتمال داده می شود: یکی اینکه اهل بیت(ع) در روز بیستم، از دمشق به سوی مدینه خارج شده باشند و دوم اینکه، آنان در این روز وارد مدینه شده باشند، در این صورت، عبارت مجمل می شود و دیگر هیچ کس توان استشهاد به آن را نخواهد داشت.
امّا دستة سوم تا ششم؛ هیچ گونه تعارضی بین این روایات نیست؛ بلکه هر یکی مکمّل و مؤیّد دیگری است و نتیجة مجموع اینها چنین است: امام سجّاد(ع) به همراه اهل بیت(ع) و نیز به همراهی سر مقدّس پدر از دمشق خارج شدند و امام سجّاد(ع) در همان روز، سر مبارک پدر را به بدن ملحق ساخت و در همین سرزمین با جابر بن عبدالله انصاری ملاقات کردند.17
و امّا دستة هفتم که می گویند سر مقدّس حسین(ع) به همراه اهل بیت(ع) به مدینه برده و پس از آن به بدن ملحق شد؛ این گزارش به طور اساسی پذیرفتنی نیست.
دو عامل مؤثر در سرعت سیر
به نظر ما دو عامل بسیار مهم در سرعت سیر اهل بیت(ع) دخالت داشته است:
- ۱. آن داغ دیدگان هنوز مزار شهیدان خود را زیارت نکرده و آزادانه در کربلا مجلس سوگواری تشکیل نداده بودند، حال که خود می توانستند مسیر کاروان را تعیین کنند، دل آنها برای رسیدن به کربلا پر می زد.
مهم تر اینکه، راز اصلی استحباب زیارت اربعین، در خود عدد چهل نهفته است؛
- ۱. دومین محرّک برای عجله داشتن و سرعت در سیر، این بوده است که باید هرچه زودتر این سر به بدن ملحق شود، زیرا قطعاً مسامحه در این امر، جسارت به سر مطهّر خواهد بود.
حرکت شبانه
به گفتة مورّخان، یزید به نعمان بن بشیر (کاروان دار) دستور داد، شبانه حرکت کنند.18
این دستور یزید چند علّت داشته است:
- ۱. یکی اینکه با تظاهر به مهربانی بگوید: «آنها شب ها حرکت کنند تا پس از این همه رنج و مشقّت، از گرمای روز در امان باشند.»؛
- ۲. دیگر آنکه در مناطقی که اکثریّت با حامیان بنی امیّه بود (بیشتر محدودة شام شامل عدّه ای بود که از موضع جدید یزید آگاه نبودند) به کاروانیان جسارت نورزند که نتیجة این عمل، تشدید خشم محبّان اهل بیت(ع) و در نتیجه، سست تر شدن حکومت یزید شود؛
- ۳. حرکت شبانه و آرام در محدودة کربلا، مدینه با حال و وضع آل الله(ع) سازگارتر بود، چون چندان عجله ای نداشتند، علاوه بر اینکه به این وسیله، کاروان از حرارت خورشید و گرمای روز آسیبی نمی دید.
نتیجة مطالب فوق، این است که می پذیریم حرکت کاروان تا آن هنگام که در شام حرکت می کردند، شبانه بوده و قبول می کنیم قافله در مسیر بازگشت از کربلا به مدینه، شبانه حرکت کرده است.
اهل بیت(ع) دیگر اسیر نبودند که فقط کاروان دار تصمیم بگیرد، بنابراین هیچ مانعی نیست که بگوییم از آن هنگام که پیشنهاد رفتن به کربلا مطرح شد، در روز هم حرکت کردند تا هر چه سریع تر به آرزوی خود، یعنی زیارت مرقد شهیدان برسند و هرچه سریع تر سر امام را به بدن ملحق سازند.
بررسی اشکال ها
چکیدة همة این اخبار این است که امام سجّاد(ع) به همراه اهل بیت(ع) و سر نورانی سیّدالشّهدا(ع) و به گفتة ابن اعثم در «فتوح» و دیگران، همراه سرهای دیگر شهیدان، از دمشق خارج شدند و در مسیر بازگشت، پیش از آنها، همان روز، گروهی اندک، از جمله جابربن عبدالله انصاری به همراه عطیّه برای زیارت آمده اند، آنگاه همگی به مزار شهیدان رفتند و به سوگواری جانسوزی پرداختند و در همان روز، امام سجّاد(ع) سر پدر را به بدن ملحق ساخت. جابر و عطیّه، همان روز کربلا را به سمت کوفه ترک کردند؛ امّا خاندان داغدیده، چند روزی در آن سرزمین ماندند و مجلس سوگ تشکیل دادند و در مجلس عزاداری آن بانوان محترم، زنان روستاهای اطراف هم حاضر شده و همنوا با آنان گریستند.
اشکال نخست
اهل بیت(ع) خود تصمیم گیرنده نبوده اند و باید رضایت یزید برای حرکت به سمت کربلا جلب شود و با خبث طینتی که در این پلید سراغ داریم، گمان نمی رود او این اجازه را به آنان داده باشد.
پاسخ
ما در جواب، سه گزینه مطرح می کنیم:
گزینة اوّل: خود یزید پیشنهاد رفتن به مدینه از سمت عراق را داده باشد و احتمال قوی هم می داده که در این صورت، اهل بیت(ع) به کربلا خواهند رفت. در توجیه این احتمال می گوییم: چه مانعی دارد یزید که پایه های حکومت نامشروع خود را سست و ویران می بیند، چنین دستوری بدهد تا بتواند با مهربانی ظاهری با خاندان نبوّت، از بی اعتمادی مردم بکاهد؟؛
گزینة دوم: پیشنهاد اصلی رفتن از مسیر دمشق، عراق، مدینه، از طرف خود اهل بیت(ع) مطرح شده باشد و یزید هم می داند که این پیشنهاد به منظور رفتن به کربلاست، ولی باز موافقت می کند؛ به همان دلیلی که در گزینة پیشین اشاره کردیم؛
گزینة سوم: اهل بیت(ع) به صورت طبیعی از دمشق در جادّة دمشق، مدینه، به حرکت درآیند و در بین راه، تصمیم خود را نسبت به رفتن به عراق و آنگاه کربلا مطرح سازند. یعنی در دمشق، به طور کلّی صحبتی از رفتن به عراق و کربلا در میان نیامده باشد.
اشکال دوم
کاروانی که در آن، بانوان و کودکان، خسته و زجر کشیده بودند، کاروانی که با نهایت احترام و وقار حرکت می کردند، کاروانی که شبانه سیر می کردند، اگر در مسیر مستقیم دمشق، کربلا هم به راه افتاده باشند، اگر هر شب هشت فرسنگ راه بروند، بیست و دو روز باید بگذرد تا به مقصد برسد، آنگاه چگونه روز بیستم صفر در کربلا باشند؟
پاسخ
در جواب این ایراد باید گفت: کاروانی که از هر لحاظ بسیار مجهّز بوده، کاروانی که محافظانی داشته و مصیبت دیدگانی که هنوز آلام آنها تسکین نیافته و آنچه آرامش نسبی به آنها می دهد، زیارت مرقد امام حسین(ع) است، قافله ای که سر مقدّس حسین(ع) را همراه دارد که باید هرچه زودتر آن را به بدن ملحق سازند، بزرگوارانی که می خواهند هر چه سریع تر به فیض بی مانند زیارت اوّلین اربعین برسند، قافله ای که دیگر اسیر نیست و خود می تواند تصمیم بگیرد، اگر هم بر فرض، همة مسیر را شبانه حرکت کرده باشند، این چنین کاروانی از هر مسیری که برود، به خوبی می تواند خود را روز اربعین به کربلا برساند و چنان که همین قافله، مسیر10 مرحله ای مدینه، مکّه را به نصف تقلیل داد، اینجا هم می تواند چنین کند.
اشکال سوم
اگر عطیّه که به همراه جابر بوده، امام سجّاد(ع) را ملاقات کرده، چرا تنها به ذکر کلمات جابر به هنگام زیارت می پردازد، ولی هیچ گونه اشاره ای به نحوة خواندن زیارت از طرف امام نمی کند؟ آیا حق این نبود که عطیّه، این مطلب مهم را هم می گفت؟ و چون چنین چیزی در گزارش عطیّه نیست، پس باید گفت او امام سجّاد(ع) و اهل بیت(ع) را ملاقات نکرده است.
پاسخ
باید توجّه کرد که در روز اربعین، نخست جابر و عطیّه وارد شدند و زیارت کردند و آنگاه خاندان نبوّت وارد شدند؛ از این رو عطیّه، گزارش زیارت جابر را نقل کرده است؛ امّا پس از آنکه اهل بیت(ع) داغدار وارد شدند و پس از آنکه بر اساس گفتة مرحوم سیّد در مقتل شهیدان، به سوگواری عمومی مشغول شدند، بسیار طبیعی است که نامحرمان، از جمله جابر و عطیّه به کناری بروند تا بانوان داغدیده و رنج کشیده، بهتر بتوانند زیارت و سوگواری کنند و در این هنگام بوده است که امام سجّاد(ع) به همراه اهل بیت(ع) به زیارت و سوگواری خانوادگی پرداخته اند و عطیّه حاضر نبوده تا گزارش کند.
توضیح
در کتاب «ثار الله» هفت اشکال بررسی شده است که در اینجا به سه اشکال عمدة آن پرداخته شد.
فرجام سخن
نتیجه اینکه اهل بیت(ع) بزرگوار امام حسین(ع) در مسیر بازگشت از شام به سوی مدینه، در روز اربعین سال 61 هجری(اوّلین اربعین) وارد کربلا شده اند و همة احتمال های سست و بی مدرکی که گروهی ادّعا کرده اند، از جمله:
- ۱. ورود اهل بیت(ع) در اربعین سال 62 بوده است؛19
- ۲. ورود آنان در اربعین سال 61 بوده است، منتها قبل از رفتن به شام؛20
- ۳. ورود آنان در اربعین دوم، یعنی چهل روز دوم (هشتاد روز بعد از عاشورا) بوده است که مرحوم قاضی این احتمال را از بعضی نقل کرده و آن را رد می کند.21
و. .. احتمال های دور از ذهن و غیرمستند دیگر که قطعاً و جزماً مردود و باطل است، بلکه دوباره می گوییم حتّی اگر دو کتاب شریف «لهوف» و «مُثیرالاحزان» را نداشته باشیم، باز می شود با استناد به مدارک محکم دیگر، این مطلب را اثبات کرد.
پی نوشت ها:
- ۱. «الارشاد»، ج 1، صص 34 و 35. «تاریخ الطبری»، ج 5، صص 341 و 381.
- ۲. «نزهةالقلوب»، ص 169.
- ۳. «مسالک الممالک»، ص27.
- ۴. «مرآةالحرمین»، صص395و 409.
- ۵. «الارشاد»، ج 2، ص 114؛ «الملهوف»، ص 189 و «تاریخ الطبری»، ج 5، ص 455.
- ۶. «الارشاد»، ج2، ص 114.
- ۷. «اربعین الحسینیه»، ص 255.
- ۸. تحقیق دربارة اربعین حضرت سیّدالشّهدا(ع)، ص 37.
- ۹. «الارشاد»، ج 1، ص 119.
- ۱۰. «الکامل فی التاریخ»، ج 4، صص 83 و 84.
- ۱۱. «کامل بهایی»، ج 2، ص 291.
- ۱۲. تحقیق دربارة اربعین حضرت سیّدالشّهدا(ع)، صص 109 و 110.
- ۱۳. امالی (شیخ صدوق)، ص167، «اللهوف»، ص 219، «بصائر الدرجات»، صص338 و 339
- ۱۴. «الکامل فی التاریخ»، ج 4، ص 86، «تاریخ الطبری»، ج 5، ص 462، البدایه.
- ۱۵. «اقبال الاعمال»، ص 589.
- ۱۶. «تاریخ الطبری»، ج 5، ص 462، «الارشاد»، ج 2، ص 122 و «الکامل فی التاریخ»، ج 4، صص 87 و 88.
- ۱۷. «تاریخ حبیب السیر»، ج 2، ص 60، «اللهوف»، ص 225 و «مثیر الأحزان»، ص 157.
- ۱۸. «الارشاد»، ج 2، ص 122 و «روضه الواعظین»، ص231.
- ۱۹. «قمقام زخار»، ج 2، ص586.
- ۲۰. «ناسخ التواریخ»، ج 6، ص354.
- ۲۱. تحقیق دربارة اربعین حضرت سیّدالشّهدا(ع)، صص 195 و 196.
نظرات شما عزیزان: